این داستان رو که هر وقت کار بدی کردی (پرخاش کردی، دل شکستی، تهمت زدی و قص علی هذا) میخی به دیوار بکوب و هر وقت جبرانش کردی میخ رو از دیوار بکش رو حتما شنیدین که خود میخ دیگه نیست ولی جاش روی دیوار میمونه.
شاید جایی میخا لزوما بد نباشن.
پانوشتا:
- بالاخره جای میخا میتونن مثه تجربه باشن
- اتفاقا اگه جای میخا روی دیوار بمونن ممکنه مثه لنگ کفش پاره تو بیابون یه روزی به کار بیان
- عریضه
***
خیلی وقت بود چرت نگفته بودم گفتم کنتور که نداره بیام یه چرتی بگم
Thursday, October 31, 2013
میخی به دیوار بکوب
Monday, May 20, 2013
all-nighter
It's easy to point out what's wrong, but to make a right requires all-nighter(s)
Postscripts:
- sometimes all-nighters are to be pulled off for the greater good
- try cooking during your all-nighters to fight the hunger and procrastinate
- tip: keep an eye on your food so it won't get burnt while you are posting to your blog :/
Tuesday, February 19, 2013
علت زندگی
ملا به آشنایی گفت: راستی فلانی خبر داری رفیقمان عمرش به دنیا کوتاه بود و مرد؟
رفیقش گفت: نه! علت مرگش چه بود؟
ملا گفت: آن بیچاره علت زندگیش معلوم نبود چه برسد به علت مرگش
--عاقل و دیوانه
پانوشت: خوراکِ ببر؟
Saturday, August 25, 2012
philosophy[!?!] of love [believe it or not]
I don't believe in love in first sight, because it is [seems/looks/sounds/etc] very superficial.
You just saw the girl [or the guy] and you fell in love? with what? her [his] look...!?! what would happen after say 10 years? the looks are gonna change and will you love the new look? maybe you will, or maybe you won't. Or maybe the definition of love is different and I'm overrating it.
However, I believe in "the one". How? you see someone and you like her [him] and you give it a shot. You work on it* and pursue the steps one after the other till you reach the "the one" state. If you fail midway, then she [he] wasn't the one. could you have tried harder to make it the one? maybe, or maybe not. anyway, I'm not the kinda person to make someone, something. or maybe I'm just lazy.
Postscripts:
- may I [we all] learn something someday
- petition
--
* you bastards!! I meant the relation ;-)
Sunday, June 10, 2012
philosophy?!?
To [make a] move or to remove, that is the question
Postscripts:
- time you enjoy wasting is not wasted. -russell
- I guess we think way too much
- petition[?]
Monday, February 6, 2012
holly grail
Wednesday, August 31, 2011
Wednesday, August 10, 2011
Fuzzy world

There is no absolute right or wrong when there is room for interpretation.
Postscripts:
- No matter what people say, you are never 100% wrong!
- Petition
Tuesday, May 24, 2011
گره؟!؟

کارِ ابله به جای اینکه بری رو اعصاب من، پیش برو!
پانوشتها:
۱. مرامی باید یه روز در سال رو به عنوان روز جهانی تنبلی تعطیل کنن.
۲. آدم بعضی وقتا میخواد گوینده جملههایی مثل اینکه پیشبرنده کاری باشین که میخوایین پیش بره* رو خفه کنه!
۳. البته بنده دربست مخلص گاندیام
* Be the change you want to see in the world!
Sunday, May 22, 2011
Tuesday, April 5, 2011
هوای آفتابی

؛
- بارگاه الهی؟
- [رعد و برق و طوفان و سر و صدا] بله؟
- میشه یه کم الطاف الهی و این افکتهای ویژه رو کم کنین؟ مراماً اینقدر هم استحقاقش رو نداریما!
- چی؟ ناشکری؟ [رعد و برق و طوفان و سر و صدا و اینا]
پانوشتها:
- ظاهراً دل آسمون تا اطلاع ثانوی گرفته! خلاصه آسمون ما هم در غمت شریکیم
- هر جور بارگاه الهی صلاح میدونه ولی در حد ردیف دوم عکس دست چپ هم بد نیست ها
- × این واسه اینه که توضیحاتی که میخواستم بدم یادم نره (تو مایههای پاک یادت نره)؛
اضافه شده: با تشکر از دستاندکاران بارگاه الهی که علیرغم پیشبینیهای مستکبرانه بارون واسه امروز، هوا بد نبود!؛
Sunday, February 13, 2011
Thursday, January 27, 2011
فامیل درجه یک

داشتن فامیل درجه یک دم دست آدم خیلی خوبه!
اگه نشد اینکه بتونی بری فامیل درجه یک رو هر چند وقت یه بار بیینی، خوبه باز.
چه معنی داره آقا هی سر ناهار از مرخصیهاتون که میرین خونوادههاتون رو میبینین و برمیگردین صحبت میکنین؟ از این بدتر اینه که بدون استثنا واسه هر مناسبت جمع شدنی بگن +۱هاتون رو هم میتونین بیارین و چون از +۱ پایه خبری نیست نری!
همهی اینا رو گفتم که بگم داشتن +۱ که فامیل درجه یک هم باشه نعمتیه که متأسفانه ملت قدرش رو نمیدونن.
پ.ن.۱: باشد که خدا یه مامان لنگ کوتاهی چیزی نصیب ما کنه.
پ.ن.۲: البته از اونجایی که بابا لنگ دراز عنکبوته، خدا آخر عاقبت ما رو با مامان لنگ کوتا به خیر کنه!
پ.ن.۳: عریضه
Thursday, October 7, 2010
Tuesday, October 5, 2010
Saturday, June 26, 2010
Saturday, February 27, 2010
مشاهدات

؛
- در کف بودن حرام است.
- در ابهام زیستن مکروه است.*
- منتظر سیگنال بودن گناه است.
- رُک، راستگو و محترم بودن از واجبات است.
- غیبت از گناهان کبیره است.
* زندگی کوتاهتر از آن است که موجودی مبهم باشید و با ابهامات دست و پنجه نرم کنید.
پ.ن.۱: «گر خواهی که جهان در کف اقبال تو باشد / خواهان کسی باش که خواهان تو باشد» از نصایح فردی میباشد و لزوماً در مقیاس اجتماعی کاربرد ندارد و در بهترین حالت ممکن است به چند مهری منجر شود.
پ.ن.۲: بحث فلسفی و آوردن دویی که سه نباشه میطلبه!
پ.ن.۳: عریضه رو هر چی گشتم پیداش نکردم و وای به روزی که عریضه خالی بمونه!
پ.ن. ۳.۱: همیشه از عرایضتون یه نسخه در جایی محفوظ داشته باشین چون حادثه هیچگاه خبر نمیکنه!؛
Wednesday, February 24, 2010
shorty

I was going to tell you shorty's life story, but then I thought it would be long and BoOoring. So I will just tell you about one of shorty's decisions and how he feels about it. I may tell you the whole story later when I get a sponsor. So stay tuned! :D
The following is a FALSE story and is not based on any truth. It is also dangerously boring. Readers discretion advised!
Once upon a time, [blah blah blah...] shorty used to be a shy introvert weak boring kid, being picked up for mocking all the times because of his size among other kids. He was thinking of how he could survive his school life until he realized that to be a survivor he could be the smart [...] kid picking on others [and ...]. So he changed and became the "kid leader".
*** He grew up and grew up and grew up but his size did not change a lot. ***
He learned that picking on others is not good [as well as ...]. However, there were other things that have been changed while he had no idea about them.
*** [...] ***
Nowadays, he sometimes does something just for the sake of doing that something and sometimes he thinks thinks thinks and thinks a lot about doing something that he misses why he was actually going to do that something. He suspects that maybe a mixing approach is the best solution as it is always the case. However, he lacks the perfect parameters for mixing and hopes, defining the parameters, not to take him a life time so he will be asking for another life at the end to actually get a chance to use his mixing.
FIN
PS1: Looking for typos in the story, I found out that it has nothing interesting and sucks.
PS2: I'll post it anyway because here is just a draft.
Thursday, January 14, 2010
مشتاق

کی تو این دنیا به حرفی که میزنه پایبند میمونه که من بخوام ادعاشو بکنم؟
با این استدلال کوبنده]![ دوباره میرم سر غر زدن به سبک قدیم و اینجور چیزا.
آقا زور که نیست من کاری رو که خوشم نیاد انجام بدم تو کَتَم نمیره حالا هی زور بزنم، نمیره دیگه!
در همین راستا هماکنون فقط ترجیح میدم که گوش کنم و ببینم و بخونم و از گفتن و عرضه کردن و نگاریدن بپرهیزم باشد که از نادانیام کاسته شود. بر همه واضح و مبرهن است که غر زدن از هر قاعدهای مستثنی میباشد.
پ.ن.: این عادت رو که کاری رو که دوست ندارم به هیچ وجه انجام نمیدم رو مرهون پدر گرامی هستم که از کوچیکی هر وقت حس میکرد دارم به زور غذا میخورم میگفت که مجبور نیستی که بخوری ها...؛