Sunday, April 20, 2008

درهم


کارو بار اگر تموم نشده باشه، بسی سبکیده! اما نمیدونم دل و دماغ ما هم به همان منوال چرا... (چرا چی؟)؛

مطلب واسه نوشتن تو این چند روز اگه نه هزار و یکی، حداقل شونصد تا بوده! از داستانهایی تاریخی راجع به تنبلستان شاه عباس، تعارف شاه عباسی، ماست مالی و از این قسم داستانهای تاریخی که از معلم تاریخ راهنماییم یادمه تا یه سری بحث فلسفی و اجتماعی و داستانهای واقعی مشابه داستان امین با تغییر جای شخصیتهای داستان و نکاتی در مورد رشته (تحصیلی نه آشی!) و از این قسم و رده که ظاهرا خواب زمستانی در زمستانی که در تابستان (البته نه با ایران رادیاتور) نسیبمون شده تاکنون بر آنها چربیده! من بد جور موندم که در قبل موعد تحویل پروژه که سر و گوشم بسی میجنبید و به عکاسی و گزافه نویسی مبادرت میکردم الان چرا جنبشش کم شده؟ حالا ندانم که مسبب آن اثرات پیری و موی سفیدی که در آسیاب آکادمی سفید میشس یا ...؟

لازم به ذکر است که با گذشت زمان نکاتی جدید از زندگی برایم جالب و غیر جالب میشود ولی ظاهرا مجموع جالبی در زندگی ثابت است! بهینه سازی و اینارو نمیدونم هنوز چطور به کار ببندم! اوضاع برنامه ریزیمون هم که مثل بچگی تعریفی نداره هنوز! باشد که رستگار شود...؛

پ.ن.۱: به دوستانی که شدیدا به لحن نوشته های من معترض بودند: این نوشته در دسته شلم و شوربا جای میگیرد و نیازی به درک ندارد! اگه مشکلی در دریافت بود، مشکل از فرستندست به گیرندهاتون دست نزنین! البته سوال پرسیدن همیشه آزاد است

پ.ن.۲: واسه دوستانی که فقط عکساشو میبینن، فعلا عکس پایین رو نذاره کنید تا بعد


4 comments:

Kianoosh said...

چه یهو حال همه خراب شده!
اثرات ایران نرفتنه، باید می رفتیم، کو تا اولین فرصت بعدی

Amin said...

:)

بلاخره یه نوشتت رو کامل فهمیدم :)

واحد said...

هر وقت مشکلات زیاده طبع شاعری هم نیز.

اشاره به مشکلات عدیده مردم در قرت ۷ و ۸

Sina said...

شاعر میگه

Right or wrong, we go strong!

من نمیدونم چرا از این پست دقیقا همین حس رو گرفتم