Friday, August 7, 2009

ایهام


؛
[به نقل از لغت نامه دهخدا] (ع مص) به گمان افکندن. (تاج المصادر بیهقی). در شک افکندن. (غیاث اللغات). بگمانی افکندن یا رفتن دل بسوی چیزی بی قصد آن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
[و در مدخلی دیگر] (ع اِ) در علم بدیع چنانست که لفظی ذومعنیین بکار رود یکی قریب و یکی غریب تا خاطر سامع نخست به معنی قریب رود و مراد قایل معنی غریب باشد.

پ.ن.۱: بحث در مورد اینکه کاربرد ایهام و وجود ابهام کلاً خوب هست یا نه در حوصله بحث (من) نیست!
پ.ن.۲: خوبی ایهام اینکه هر کس به اندازه تلاشی که میکنه ازش لذت میبره!
پ.ن.۳: یه حس کرمو بودنی تو ایهام هست که ظاهراً با حواس من همخونی خاصی داره!
پ.ن.۴: عریضه

پ.ن.۵ (+۱۸): یه دختر دایی دارم که وقتی کوچیک بود این شعر «گنجشکک اشی مشی» رو خیلی میخوند و از اونجایی که تازه داشت فارسی یاد میگرفت نمیتونست درست بگه «کی میخوره حکیم باشی!»؛ بنابراین هر وقت این شعر رو میخوند کلی نشاط میرفت! (الان که داشتم فکر میکردم دیدم خداییش هر چی به حکیم باشی بگی حقشه)؛

No comments: