Thursday, December 10, 2009

حسش نیست!؛



آقا این دست، اینم دل؛ به کار نمیرن آقا! حالا اگه تونستین به کار ببرینشون.

پ.ن.۱: نمیدونم بعضی وقتا چرا خودمم که بکشم دست و دلم به کار نمیره، حالا میخواد این کار علمی باشه، غیرعلمی باشه، تفریحی باشه، رو اعصاب باشه، اجباری باشه، اختیاری باشه، پول توش باشه، محض رضای خدا باشه، جالب باشه، مزخرف باشه، و قص علی هذا.
پ.ن.۲: ماشالا کار هم که تا هست ریخته سر آدم.
پ.ن.۳: حتی از بی‌حالی ایده‌هایی رو که از صبح واسه یه پست داشتم ننوشتم. حتی پستی رو که قبل از این نوشتم پست نکردم! یه وقت هم فکر نکنین که از خودسانسوری یا خجالت و اینجور حرفا این کار رو نکردم که هیچ کدوم تو خونم نیست ولی یه چیز دیگه هست که حالا نمیدونم تو خونمه یا تو کو...، ولی خیلی اذیت میکنه بعضی وقتا.
پ.ن.۴: شاید خیلی زود، شاید خیلی زود...؛

No comments: