Wednesday, September 2, 2009

اعتراض



فردا کلاسا شروع میشه، اما دریغ از بوی ماه مهر!

آقا اصلاً من به وضعیت ماه مهر (و کیفیت بو!) در بلاد کفر معترضم. چه معنی داره هنوز آدم آماده نشده کلاسا شروع میشه؟
اینجانب به نبود تعطیلات تابستانی در دوره تحصیلات تکمیلی هم معترض میباشم!

چه وضعیه!؛
یکی میگه چقدر میخندی؟، یکی میگه چقدر زار میزنی؟
یکی میگه چقدر جدی هستی؟، یکی میگه همه چیز که شوخی نیست
یکی میگه برنامه ریزی کن، یکی میگه هر چی پیش آید خوش آید
یکی میگه چقدر پررویی!، یکی میگه بابا اینقدر تعارف نکن!
یکی میگه چقدر حرف میزنی!، یکی میگه چقدر ساکتی!
یکی میگه یه کم فکر کن!، یکی میگه چقدر فکر میکنی!
یکی میگه چقدر غر میزنی!، یکی میگه چقدر راحتی!
...

پ.ن.: عریضه: آهنگ «باز آمد، بوی ماه مهر...» (هر چی گشتم پیداش نکردم. هم اکنون نیازمند یاری سبزتان هستیم!)؛

Friday, August 28, 2009

شکایت



همیشه باخته هر کس شکایتی نکرده!

پ.ن. عریضه

Monday, August 24, 2009

To be or not to be!



Either heal me or kill me!

PS: C'mon it's just a stupid master's thesis!

Thursday, August 20, 2009

بر کره خر معرکه لعنت



در زندگی ای که مرغ ما از جوجگی دم نداره، خرمون یه پا داره، و همه جا میشه همه چی از تخم مرغ تا شیر آدمیزاد پیدا کرد نباید نالید بلکه باید پارو زد!

پ.ن.: لطفاً جدی نگیرید!؛

Tuesday, August 11, 2009

اهدای عضو


؛
- حاج آقا حکم اهدای شُشی که باهاش سیگار کشیده شده چیه؟
- پول سیگارایی که باهاش کشیدین اون دنیا به حسابتون ریخته میشه!؛

Friday, August 7, 2009

ایهام


؛
[به نقل از لغت نامه دهخدا] (ع مص) به گمان افکندن. (تاج المصادر بیهقی). در شک افکندن. (غیاث اللغات). بگمانی افکندن یا رفتن دل بسوی چیزی بی قصد آن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
[و در مدخلی دیگر] (ع اِ) در علم بدیع چنانست که لفظی ذومعنیین بکار رود یکی قریب و یکی غریب تا خاطر سامع نخست به معنی قریب رود و مراد قایل معنی غریب باشد.

پ.ن.۱: بحث در مورد اینکه کاربرد ایهام و وجود ابهام کلاً خوب هست یا نه در حوصله بحث (من) نیست!
پ.ن.۲: خوبی ایهام اینکه هر کس به اندازه تلاشی که میکنه ازش لذت میبره!
پ.ن.۳: یه حس کرمو بودنی تو ایهام هست که ظاهراً با حواس من همخونی خاصی داره!
پ.ن.۴: عریضه

پ.ن.۵ (+۱۸): یه دختر دایی دارم که وقتی کوچیک بود این شعر «گنجشکک اشی مشی» رو خیلی میخوند و از اونجایی که تازه داشت فارسی یاد میگرفت نمیتونست درست بگه «کی میخوره حکیم باشی!»؛ بنابراین هر وقت این شعر رو میخوند کلی نشاط میرفت! (الان که داشتم فکر میکردم دیدم خداییش هر چی به حکیم باشی بگی حقشه)؛

Monday, August 3, 2009

اجبار



When someone does sth, it can be the only choice he got!

PS1: I had canned soup tonight, because I had no other choice!

پ.ن.۲: عریضه